من و همسرم مثه خیلی ها توی یکسال اول زندگی مشترکمون، بچه نمیخواستم. اما بعد که به فکرش افتادیم و اقدام کردیم، دیگه نشد که نشد. هر ماه موقع پریود شدنم، گریه میکردم؛ دستام میلرزید؛ یه حس دلهره آوری همه وجودم رو فرا می گرفت. تو شهر خودمون، هر دکتری که معرفی کردن، رفتیم ولی بی فایده بود.
تا اینکه یکی از اقوام همسرم از پروسه درمانش توی مرکز نوین نتیجه گرفت. این شد که راهی مشهد شدیم، به امید اینکه شاید برای ما هم ثمری داشته باشه. بعد از ویزیت اولیه، دکتر برام آی یو آی تجویز کردند. سه بار با فاصله سه ماه الی شش ماه، آی یو آی انجام دادم. ولی متاسفانه باز هم هیچ نتیجه ای نداشت.
کار هرروزم شده بود گریه کردن و غصه خوردن … افسرده شده بودم … حتی یه بار که با همسرم بحثمون شد، دست به خودکشی زدم …
حالا ده سال از زندگی مشترکمان میگذشت، ولی هیچ بچه ای نداشتیم. دیگه کشش و تحمل شنیدن حرف های اطرافیانم رو نداشتم. به همسرم گفتم بیا یه بار دیگه بریم مشهد. شاید اینبار خدا مارو دست خالی برنگردوند … با هزار امید و نذر و نیاز، دوباره راهی شهر غریب شدیم.
این دفعه با تشخیص دکتر، وارد سیکل درمانی آی وی اف شدم. بعد از مصرف داروها و طی کردن کلی سختی های این مسیر، تخمک کشی انجام دادم و دو بسته جنین برام تشکیل شد.
اولی رو که انتقال دادم، سه روز مشهد موندیم. خیلی میترسیدم بازم منفی بشه. بعدش راهی شهر خودمون شدیم. ده روز رو هم خونه مادرم در حال استراحت گذروندم. صبح روز چهاردهم، بیبی چک گذاشتم … و مثبت شد!
باورم نمیشد بعد از این همه سال، خدا آرزوم رو برآورده کرده باشه … اول از همه پا شدم وضو گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم… دستامو رو به آسمون دراز کردم به شکرانه ی این لطف پروردگار … از خوشحالی انگار داشتم تو آسمون پرواز میکردم.
وقتی برای اولین سونو رفتیم، دکتر گفت سه قلو بارداری. ولی بعدش قلب یکیشون تشکیل نشد و خدا دوتاشونو برامون نگه داشت.
تشکر میکنم از همه پرسنل مرکز نوین، کادر پزشکی مجرب این مجموعه و مخصوصاً از خانم منصوری و خانم شمس که خیلی با صبوری و مهربونی باهامون برخورد میکردند.
الان بچه هام ۸ ساله هستند و اگه خدا بخواد میخوام بسته دومم رو هم بزودی انتقال بدم. لطفاً برام دعا کنید.
خانومای عزیز؛
ازتون میخوام شما هم ناامید نشید و دربرابر سختی های این مسیر، صبور باشید.
انشالله نتیجه این بردباری تون رو هم می گیرید.