این داستان:

دائماً یکسان نباشد حالِ دوران، غم مخور

حرفش مثل زخم روی دلم موند، اما فقط سکوت کردم و صبور موندم...
اینجا همیشه امید هست

من ازسال۹۵ به فکر بچه دارشدن بودم. سال۹۶ به کلینیک نوین مراجعه کردم. دکترمنصوری گفتن باید آی یوآی یا آی وی اف بشم؛ منم چون تازه یکسال بود قصد بارداری داشتم، خیلی ناراحت شدم و دنبالش نرفتم.

پنج سال به هر دری زدم، اما نشد که نشد … این وسط یکی از دوستام که طلاق گرفته بود، افتاد دنبال شوهرم و از این قضیه هم سواستفاده کرد. حتی خانمی رو فرستاد به محل کارم که بهم‌ بگه اجاقت کوره و باید بذاری شوهرت زن بگیره! حرفش مثل زخم روی دلم موند، اما فقط سکوت کردم و صبور موندم. تا اینکه شوهرم به خودش اومد و فهمید داره بیراهه میره. بالاخره خودش پیشنهاد داد که بریم مرکز نوین مشهد. و تمام تلاشش رو کرد تا منِ خسته و رنجور، توانِ ادامه دادن داشته باشم ….

بعد از این قضایا، انگار شوهرم بیشتر از قبل عاشقم شد … هر کاری میکرد تا من کم‌ نیارم. میخواست اشتباهاتش رو جبران کنه؛ و واقعا هم کرد. توی مرکز نوین با همون پرونده ی ۵ سال پیش، پذیرش شدم؛ ولی اینبار با ظرفیت تخمدان‌ خیلی پایین. فقط یک بسته برام تشکیل شد. من درنهایتِ ناامیدی بودم. بدنم بخاطر استرس و غصه هایی که داشتم، به شدت ضعیف شده بود. هیچ امیدی نداشتم؛ اما شوهرم انگار مطمئن بود که میشه. میگفت خدا به دلِ تو نگاه کرده و تو مادر میشی!

روزی که آزمایش دادم، شوهرم با جوابِ آزمایشِ مثبت، یک جعبه شیرینی و یک جفت کفش بچگانه اومد خونه … بله من باردار بودم! اونم با اولین انتقال و تو اوج ناامیدی … از شدت خوشحالی، جفتمون ساعتها توی خونه گریه کردیم …

پسرم الان یکسالشه و جالبه بگم که بعد از تولد پسرم، من دیگه بسته ای نداشتم؛ اما خدا دوباره معجزشو شامل حال من کرد و من الان دوقلو و اونم طبیعی باردارم ….

ممنونم از خدا و امام رضا

و ممنونم از کلینیک نوین و دکتر منصوری

advanced divider
حالا ما آماده‌ایم تا داستان شمارو بشنویم