من و همسرم خیلی بچه دوست داشتیم. سه سال از زندگی مشترکمون گذشته بود که به فکر بچه دار شدن افتادیم. اما همینطور سالها می گذشت و من باردار نمی شدم. بعد از ۴سال اومدیم مشهد و به مطب شخصی دکتر () مراجعه کردیم. ایشون به من داروهایی دادند؛ ولی بعد از یکسال گفتند که من مشکلی ندارم. با این وجود، باز هم بچه دار نشدیم. تا اینکه همسرم توی شهرخودمون آزمایش داد و معلوم شد که آزواسپرمه (یعنی اسپرم نداره و اگر هم باشه، مرده هستن)
از اون سال، دیگه هر هفته راهی مشهد شدیم و داستانمون داغتر شد. اول به بیمارستان () مراجعه کردیم. اونجا برای همسرم یک عمل سرپایی انجام دادن و دکتر () گفتن اسپرمی دیده نشد و شما اصلا بچه دار نمیشید؛ مگر اینکه جنین یا اسپرم اهدایی استفاده کنید. بعد آدرس مطب دو تا دکترکه داخل مطب با اسپرم اهدایی، آی یو آی میکردند رو بهمون دادند. من و همسرم برگشتیم شهرمون … تمام راه گریه کردیم؛ اما به کسی چیزی نگفتیم. بعد از چند روز تصمیم گرفتیم از گزینه ی اسپرم اهدایی استفاده کنیم. خیلی سوال کردیم که مشکل شرعی نداشته باشه اما بین جایز یا حرام بودنش، اختلاف نظرها زیاد بود و ما هم که مجنون بچه … آخرش به این نتیجه رسیدیم که انجام بدیم.
راستش خیلی دلمون به این کار راضی نبود؛ اما برای اینکه بچه دار بشیم، حاضر بودیم هرکار بکنیم. خلاصه بعد از ۳بار آی یو آی ناموفق با اسپرم اهدایی، گفتیم حتما خدا نمیخواد اینطوری بچه دار شیم و بیخیال اینکار شدیم. تصمیم گرفتیم بریم سراغ جنین اهدایی که شرعاً جایز بود اما پرهزینه تر …
با کلی پرس و جو، دنبال جنین اهدایی رفتیم و برای این پروسه، بیمارستان() رو انتخاب کردیم. بعد معاینه و انجام مراحل اهدای جنین(که اگه بخوام بگم چیا کشیدیم تو اون مسیر طولانی، خودش یک کتاب میشه) با یک بسته جنین اهداییِ فریز شده که خریدیم، انتقال انجام دادم. اما باز هم منفی شد. هربار که با این اهدایی ها، جواب آزمایشم منفی میشد بیشتر مطمئن میشدم که خدا نمیخواد… صبرمان بیشتر میشد و هربار کاسه صبرمان لبریزتر …
دیگه حسابی خسته و ناامید شده بودیم. تصمیم گرفتیم بیخیال دکتر بشیم و بشینیم سر خونه و زندگیمون. در طی یکسالی که به خودمون استراحت دادیم، سعی کردم چیزایی به همسرم بدم که شاید وضعیتش تغییری پیدا کنه… و بعد از هر بار که چیزی رو امتحان میکردیم، میرفت آزمایش میداد. تقریبا بعد یکسال، دوباره تجدید قوا کردیم. همینطور داروهای گیاهی و یه موارد خاص دیگه رو برای درمان به همسرم میدادم. یه روز رفت ازمایش اسپرم داد که در کمال ناباوری دیدیم اسپرم زنده داره اما خیلی ضعیف و خیلی کم.
با این جواب آزمایش، یه جرقه ی امیدی در وجودمون زده شد. اما جرات بروز این خوشحالی رو نداشتیم. فکر کردیم حالا با این جواب آزمایش جدید، کجا بریم که بتونیم از جنین خودمون بچه دار بشیم. یکی از آشنایان گفت شما که اینقدر مشهد رفتید، مرکز نوین برید و امتحان کنید. کارشون خیلی خوبه. خودشونم اونجا نتیجه گرفته بودند. این شدکه به مرکز نوین مراجعه کردیم.
جلسه اول که دکتر منصوری منو ویزیت کردن، گفتن آزمایش شوهرت رو بده. منم هرچی از قبل داشتم دادم. وقتی به آخرین آزمایش که جدید بود رسیدن، گفتن چطور ممکنه صفر بوده ولی الان هست! حتی از من پرسیدن مطمئنی آزمایش همسرته و دستکاری شده نیست و یا مال فرد دیگه ای نیست… منم همه چی رو توضیح دادم و ایشون گفتن اگه اینجوری باشه، واقعا معجزه شده! و برای اطمینان دوباره آزمایش نوشتن برای همسرم که توی خود مرکز انجام بشه.
جواب آزمایش همسرم که اومد، بهمون گفتن میتونیم پروسه درمان رو شروع کنیم و امیدی هست. بعد از تخمک کشی و آزمایش دوباره از همسرم، ماماهای مرکز گفتن چون اسپرم همسرت ضعیفه شاید اصلاً جنینی تشکیل نشه براتون. با اطلاع از این شرایط، میخوایید ادامه بدید؟ من چون همسرم سرکار بود و تنها مشهد میومدم، زنگ زدم و خودشون با همسرم صحبت کردند و ایشونم گفت آره، انجام بدید. یه جورایی آخرین امیدمون بود؛ چون دیگه نه توان روحی انجام اینکار رو داشتیم نه توان مالی. انگار برامون آخرین شانس بود، واقعا خسته شده بودیم… یه خستگی غیرقابل توصیف… همه چی خوب پیش رفت و شکر خدا در کمال ناامیدی، یک بسته جنین برامون تشکیل شد.
جنین ها ۴تا بودند. شش ماه فریز شدند و بعد طبق نظر خانم دکتر، در دو مرحله در تاریخ ۷ و ۹ اسفند۱۴۰۰ انتقال داده شدند. خداروشکر یک جنین برامون موند و مهر۱۴۰۱بدنیا اومد. الان ۹ماهه که خدا اونو به زندگی مون هدیه داده.
من و همسرم در این مسیر که ۹سال طول کشید، از اطرافیان حرف ها شنیدیم و نگاه ها دیدیم. همسرم یه کارگر ساده بیشتر نبود؛ اما تمام تلاشش رو میکرد و هردو به هر دری میزدیم تا بتونیم طعم پدر و مادر شدن رو بچشیم. تا اینکه در مرکز نوین به آرزومون رسیدیم. من توی مشهد خیلی جاها رفتم که نمیشد بگم چون داستانم به درازا میکشید، اما جایی بهتر از نوین ندیدم. همه کارها با برنامه و مرتب بود. پرسنل مهربون و با حوصله بخصوص ماماهاشون، واقعاً خستگی این راه و 9 سال دویدن رو از تنمون درآوردن … واقعاً ممنونم از همشون …
داستانم رو تعریف کردم که بگم اول اینکه شما خانم و آقایی که مشکل ناباروری دارید، مهم نیست مشکل از کدومتون هست؛ مهم اینه که تو این مسیر، همیشه باهم باشید و پشت هم. اصلاً ناامید نشید. ما ۹ سال از این دکتر به اون دکتر میرفتیم. نمیگم هیچوقت ناامید نشدیم یا نلرزیدیم؛ ماهم ناامید شدیم، بارها شکست خوردیم، خرد شدیم و حرفها شنیدیم. اما میخوام بدونید همه اینا آخرش نتیجه خوبی داره که خستگیتون رو درمیاره. خداروشکر ما با امید و توکل به خدا و با کمک پرسنل کاربلد مرکز نوین، معجزه پروردگارمون رو دیدیم. تو دعاهای من، همیشه درخواست معجزه برای امثال خودمون هست؛ از خدا میخوام معجزشو به همه اونایی که چشم انتظار بچه هستن، نشون بده. فقط ناامید نشید و با یکبار شکست خوردن، عقب نکشید.