این داستان:

طعم شیرین مادرانگی

و پنج ساله که منتظر همچین روزی ام ... دکتر زیاد رفتم؛ دعا نویس، طب سنتی و... و دیگه واقعا ناامید بودم ...
اینجا همیشه امید هست

میخواستم داستان زندگیم رو براتون تعریف کنم و از ذوق و هیجانم بگم وقتی فهمیدم باردار شدم!

من ۲۲ سالمه و تو یه شهری دور از خانواده خودم زندگی میکنم.

تصمیم گرفتم زودتر یه بچه بیارم و از تنهایی در بیام.

و پنج ساله که منتظر همچین روزی ام …

دکتر زیاد رفتم؛ دعا نویس، طب سنتی و… و دیگه واقعا ناامید بودم …

تااینکه یکی از آشناهامونو دیدم که خیلی از کلینیک نوین تعریف میکرد.

منم گفتم بزار اینم امتحان کنم. دل تو دلم نبود که ینی میشه منم مامان بشم؟

و به یه ماه نکشید … بدون نیاز به آی یو آی و آی وی اف، کلینیک نوین دهن منو شیرین کرد…

 

برخورد پرسنل و کادر درمان عالی و خدمات هم بنظرم فوق العاده بود.

دست تک تک شماهارو از راه دور میبوسم.

ایشالله همیشه موفق و تندرست باشید.

advanced divider
حالا ما آماده‌ایم تا داستان شمارو بشنویم