این داستان:

پاکی آوردی ای امید سپید

بالاخره ناامید شدیم و رفتیم یک دختر ناز و با برکت رو به فرزندی قبول کردیم.
اینجا همیشه امید هست

من سال ۷۵ ازدواج کردم و بعد از یکسال دوران نامزدی، رفتیم خونه خودمون. مثه خیلی ها، ما هم اول زندگی دنبال بچه نبودیم؛ ‌ولی بعد از حدود یکسال، به فکر بچه دار شدن افتادیم.

باردار شدم، اما توی چهارماهگی جنین سقط شد. این داستانِ سقط، پنج بارِ دیگه هم برای من تکرار شد. در این بین، به مراکز ناباروری زیادی توی شهرهای یزد، تهران و مشهد مراجعه کردم؛ ولی با همه این پیگیری ها، باز هم بچه ها به ثمر نمی رسیدند.

تا اینکه اومدیم مرکز نوین. اینجا وارد سیکل درمانی آی وی اف شدم و عمل تخمک کشی انجام دادم. شونزده تا جنین برام تشکیل شد.

دو بار هم اینجا انتقال جنین فریز دادم و باز هم سقط شد.

بالاخره ناامید شدیم و رفتیم یک دختر ناز و با برکت رو به فرزندی قبول کردیم.

روزگار گذشت و  بعد از چهارسال، تو سال ۹۷ دوباره به مرکز درمان ناباروری نوین مراجعه کردیم و اینبار پیگیر درخواست استفاده از رحم اجاره ای شدیم. با لطف و محبت پروردگار، پس از گذشت ۲۲ سال از زندگی مشترکمون، خدا یه جفت گنجشکِ قشنگ برای گرمی آشیانه ما بهمون هدیه داد.

زهرا و محمد جواد که حالا با خواهر بزرگشون حسابی سر ما را شلوغ و گرم کرده اند.

پروردگارا شکرت.

دوستان عزیزم، هیچ وقت ناامید نباشید.

advanced divider
حالا ما آماده‌ایم تا داستان شمارو بشنویم