این داستان:

شیرینی زندگی ما

موقعی که خانم دکتر گفت یک ساک دیده میشه. یکی از پرسنل محترم مرکز نوین که فرم صورتی رنگ پوشیده بود، صلوات فرستاد و چشمای من پر از اشک شوق بود ...
اینجا همیشه امید هست

من سال ۸۷ ازدواج کردم و بعد از یکسال هم رفتم خونه همسر جان. یکی دو سال اول که خودمون بچه نمی‌خواستیم؛ اما بعدش که تصمیم گرفتیم یه فرشته کوچولو وارد زندگیمون بشه، نشد.

رفتم دکتر ومدتی هم تحت درمان قرار گرفتم. سال ۹۰ بود که دکترم بهم گفت برو مرکز نوین. ولی من پشت گوش انداختم و نرفتم. راستش یه جورایی میترسیدم.

خلاصه حدود شش هفت سال ازاین دکتر به اون دکتر می رفتم … هردرمانی که فکر کنید انجام دادم. از طب اسلامی و سنتی بگیر تا مصرف داروهای شیمیایی … ولی نشد که نشد. سال ۹۶ که تحت نظر یه خانم دکتر بودم، سه بار آی یو آی و یکبار هم آی وی اف انجام دادم ولی متاسفانه بی نتیجه بود. از طرفی چون مطب خصوصی میرفتم، کلی هم هزینه کردم.

یه چند وقتی بیخیال این داستان شدم. بعدش دیگه با کلی پرس و جو، باز همه بهم مرکز نوین رو پیشنهاد دادند. با توکل به خدا و هزار تا نذر و نیاز، قدم تو این پروسه ی پر استرس گذاشتم. زیر نظر خانم دکترهای مهربون مرکز نوین مدام در حال چک شدن بودم؛ تا اینکه روز تخمک کشی فرا رسید و کلا یک بسته ۳ تایی برام تشکیل شد.

۲۳ خرداد ۱۴۰۱ نوبت انتقال بهم دادن و من با کلی امید و خوشحالی رفتم مرکز و انتقال انجام شد. بعد از دو هفته ی پرازاسترس و اشک و درخواست از خدا و آقا امام رضا، رفتم آزمایش و خوشبختانه جواب آزمایشم مثبت شد!

و هیچ وقت یادم نمیره روزی که رفتم مرکز نوین برای اینکه تشکیل ساک بارداری مشاهده بشه؛ موقعی که خانم دکتر گفت یک ساک دیده میشه. یکی از پرسنل محترم مرکز نوین که فرم صورتی رنگ پوشیده بود، صلوات فرستاد و چشمای من پر از اشک شوق بود … و اون زیباترین صدای صلواتی بود که تا حالا شنیده بودم.

الانم که دارم این پیام رو میفرستم، یه پسر کوچولوی ناز و دوست داشتنی دارم که ۶ ماهشه و شده شیرینی زندگی من و همسرم …

دوستان عزیزم

توکلتون به خدا باشه و هیچوقت نا امید نشین. انشالله به وقتش شما هم صاحب اولاد میشین.

برای همتون بهترینها رو آرزو میکنم❤️

advanced divider
حالا ما آماده‌ایم تا داستان شمارو بشنویم